گلشیدگلشید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

عشق نو پای زندگی ما

روزانه های ما

گلشیدم توی این دو هفته ای که گذشت، مثل همیشه هم لحظه های خوب داشتیم و هم سخت ... عزیز و آقاجون شنبه تا سه شنبه اومده بودن پیشمون و یه النگوی خیلی خوشکل برات هدیه آورده بودن که کمی برات بزرگ بود ... 16 بهمن بابی امین آخرین امتحانش رو داد و همه مون یه نفس راحت کشیدیم! ... 17 بهمن توی پارک استاد شهریار (کرج) یکی از مدرسه های بابی امین نمایشگاه برگزار کرده بود که من و شما هم همراه بابی رفتیم و بابی با کلی ذوق و شوق تو رو برد پیش شاگرداش که همه شون هم دخترای خیلی شیطونی بودن! ... بابی امین تقریبا از همه ی غرفه های بچه ها یه چیزی خریده بود ولی قشنگ ترین چیزی که گرفتیم یه گلدون بود که به شیوه تراریوم کاشته شده بود ... و اما بگم از گلشیدم .....
22 بهمن 1391

دومین دندون!

بعد از گذشت 7 ماه 18 روز از زیباترین لحظات زندگی سه نفره مون، دومین دندون هم خودشو نشون داااااااااااااااد ... زندگیِ مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنی تو نازگلکم *** 11 بهمن 1391 - دومین دندون (پایین سمت راست) *** ...
11 بهمن 1391

اولین دندون!

گلشید نازنیم دستمو کردم توی دهنت ببینم چی از رو زمین برداشتی و داری می خوری که یه چیز نوک تیز خورد به انگشتم ... آره گلبرگم .... اولین دندونت نوک زده درست در لحظه ای که 7 ماه و 14 روز (بدون ساعت و حتی دقیقه!) از زندگی قشنگت میگذره ... *** 7 بهمن 1391 - ساعت 13:50 ،  اولین دندون (پایین سمت چپ) *** ...
7 بهمن 1391

گذری بر 7 ماهگی گلبرگم

گلشیدم مثل همیشه نوشتن خاطره های قشنگمون با تاخیره و فقط فرصت یادداشت کردن اتفاقای مهم رو دارم. اونم نه توی وبلاگ! توی سررسید! امروز 24 دی 1391 ، امروز نازگلم 7 ماهه شده  .... تحول مهم 7 ماهگیت این بود که چهار دست و پا حرکت می کنی و در کسری از ثانیه، تمام وسایلی که دستت بهش برسه، به چنگ میاری و فوری به دهن می بری و بعدش خیس و آب کشیده بیرون میان این وسایل بیچاره!   انقدر دوست داشتنی و شیرین شدی که حسابی از همه دلبری می کنی... این روزا با یه عروسک توی بغل می خوابی ... خیلی ناز و دوست داشتنی ... مثل فرشته هاااااااا ... وقتی که خوابت میگیره و عروسکت رو محکم به خودت می...
24 دی 1391

گلشید در تبلیغات آتلیه!

  توی عکس بالا تبلیغ آتلیه فوتو زویا دیده میشه که توی نی نی سایت گذاشته شده .... و خانم زویا توکلی برای جلب توجه بیشتر در تبلیغش از عکس گلشیدِ من استفاده کرده ...... ...
4 دی 1391

برووووووووووو ... بدوووووووووووو ... آفریــــــــــــــــن

گلشید درخشانم الان از بهداشت برگشتیم ... واکسن 6 ماهگیتو زدی ... توی بغل مامان خوابیدی ... نه قطره ی استامینوفن خوردی، نه شیاف رو قبول کردی ... خیلی نگرانم ... قراره بابی امین یه قطره ی استامینوفن دیگه با یه طعم جدید برات بگیره که شاید اونو بخوری و تب و درد کمتری رو داشته باشی ... قد: 67 سانتی متر وزن: 7150 گرم (7 کیلو و 150 گرم) نازنینم از یادداشت قبلی یک هفته گذشته و توی این یک هفته مهارت خیلی خوبی توی سینه خیز رفتن پیدا کردی ... و از دیروز هم کمی بیشتر از قبل به حالت چهاردست و پا می ایستی و حرکت می کنی ... وقتی که تازه از خواب بیدار میشی، انقدر انرژی داری برای حرکت که هر مانعی هم که جلوت باشه با تمام قدرت هُلش میدی و ا...
25 آذر 1391

زیباترین تلاش برای رسیدن!

توی همین لحظه که دارم می نویسم (یعنی درست لحظه ای که ٥ ماه و ٢٤ روز و ٦ ساعت از زندگی قشنگت می گذره)، با تشویقای بابی امین که کنارت چهاردست و پا وایساده، با دستا و پاهای تُپُلیِ کوچولوت خیلی آهسته و با احتیاط به جلو حرکت می کنی ... فدااااااااااااااااااااااااااااات ... (وقتی یکی از دستاتو بلند می کنی که جلوتر ببریش، اون یکی دستت خیلی زود خسته میشه و به زمین میوفتی ... بووووووووووووووووووووس برای نازنین گلم)   ...
17 آذر 1391

یه خبر مهـــــــــــــــــــــــــــــــــــم

11 آذر 1391  حدودای ساعت 10 شب - خونه ی مامان جون - تمام نیرو و انرژیتو توی دستای کوچولوت جمع کردی و بالاخره تونستی بالا تنه ت رو بالا بگیری و به حالت "شنا" بایستی ... کلی قربون صدقه ت رفتیییییییییییییم و کلی هم تشویقت کردیییییییییییییییییییییییم ... و 12 آذر 1391 تونستی که به حالت چهار دست و پا وایسی... البته هنوز به جلو حرکت نمی کنی و بعد از چند لحظه به چپ یا راست میوفتی ..... و تا همینجاش هم خیلی عالیه نازگلکم ... تلاشت برای حرکت به جلو ستودنیه ... من و بابی همیشه کنارت هستیم و تشویق و حمایتت می کنیم .... .: خیلی دوستت داریم :. ...
13 آذر 1391