گلشیدگلشید، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

عشق نو پای زندگی ما

اووووووووووووووووووووو

سن: 8 ماه و 23 روز  ......  (پنجشنبه 17 اسفند 91) گلبرگم هنوز داره رو حروف صدا دار کار میکنه! امروز بالاخره یه صدای جدید به جز اِ  اِ  اِ اِ  اِ  اِ  اِ و آ آ آ آ آ آ آ آ آ (AAAAAAAAAA , eeeeeeeee ) ازش شنیدیم و کلی ذوق کردیم صدای اوووووووووووووووووووووووووو ooouuuuuu گلِ مامان ، وقتشه که دیگه کمی هم رو بقیه ی حروف مثل: د د د د د د و ب ب ب ب ب ب و م م م م م م م م و اینجور صداها کار کنی ... ولی از این حرفا که بگذریم، اوووووووووووو گفتنت خیلی بانمکه، با لبهای غنچه ای خوشکلت ...
19 اسفند 1391

ادامه ی پست قبلی (دَس دَسی کردن)

نازگل مامان انقده شیطونی کرد و با کفِ دستش روی کیبورد کوبید که مامان حواسش پرت شد و پست قبلی رو نصفه نیمه تایید کرد و فرستاد روی آنتن! (از اون غلطای املایی و انشایی که توی نوشته م هست و این که کیبورد رو له و لورده کردی و انگلیسی شد و هر کاری کردم دیگه فارسی نشد، چشم پوشی میکنم! ) داشتم می گفتم بهارکم که، یه دونه از گوشواره هارو گوشِت کردیم ولی با جیغای خوشگلی که میکشیدی! ما هم از نفس افتادیم و گوش کردن دومین گوشواره رو گذاشتیم واسه فرداش ... فردا عصر که بابی اومد خونه، دست بکار شدیم ولـــــــــــــــــــــــــــــــــی، دیدیم که ای دل غافل! سوراخ پر شده و هر کاری میکنیم گوشواره توی این گوش نازنازی نمیره ................................
15 اسفند 1391

دست دستی کردن!

سن: 8 ماه و 20 روز بازم از نوشتن خاطرات این روزهای قشنگم عقب افتادم  برگِ گُلم ... این روزها من و تو زمان خیلی حیلی بیشتری رو با هم میگذرونیم و از با هم بودنمون حسابی لذت می بریم ... قایم موشک بازی میکنیم ... شعر می خونیم ... من قلقلکت میدم و تو قهقهه میزنی .... روی زانوهام می شینی و الاکلنگ بازی می کنیم .... عاشق بالا رفتن از روی پتوها و بالش ها هستی و من هم کنارت می شینم و مراقبم که اگه یهو افتادی توی هوا بگیریمت ... یا دور خونه می چرخی و به هر وسیله ای که برسی، چند دقیقه ای باهاش مشغول میشی .... عاشق شیرجه زدن توی گهواره ت هستی .... خیلی خیلی دوست دارم برات کتاب بخونم، ولی یه کتاب که دستم می گیرم، اصلا بهش رحم نمی کنی و فرص...
14 اسفند 1391

سفر کاشان

(چهارشنبه 25 بهمن 1391 - گلشیدم هشت ماه و 4 روزشه) یهو تصمیم گرفتیم بریم کاشان! در عرض یک ساعت چمدونو بستیم و راهی شدیم ... همه چی خوب بود و خوش گذشت بجز این که گلبرگم از این که زیادی بیرون از خونه بودیم، خسته شده بود و خیلی خیلی کم غذا می خورد به خاطر همین بدنش ضعیف شد و روز آخر سرما خورد و تمام مسیر کاشان تا کرج رو گریه کرد من و بابی هم حسابی شده بودیم ... چند یادگاری از سفر کاشان: کاشان - باغ فین کاشان - باغ فین - حمام فین کاشان - باغ فین - گلشید در حال مکاشفه! کاشان - خانه ی عامری ها کاشان - تپه های سیَلک ...
30 بهمن 1391

آش دندونی

24 بهمن 1391 ، روز هشت ماهه شدن خورشیدم، مامان جون زحمت کشید و آش دندونی پخت و جشن 8 ماهگی نازگلم رو گرفتیم. (جشن 7 ماهگی مصادف شده بود با امتحانای بابی امین، مامان فرشته هم سنندج بود، من و بابی و خاله با سه تا کیک لقمه ای، یه جشن خیلی کوچولو گرفتیم) ...
25 بهمن 1391

روزانه های ما

گلشیدم توی این دو هفته ای که گذشت، مثل همیشه هم لحظه های خوب داشتیم و هم سخت ... عزیز و آقاجون شنبه تا سه شنبه اومده بودن پیشمون و یه النگوی خیلی خوشکل برات هدیه آورده بودن که کمی برات بزرگ بود ... 16 بهمن بابی امین آخرین امتحانش رو داد و همه مون یه نفس راحت کشیدیم! ... 17 بهمن توی پارک استاد شهریار (کرج) یکی از مدرسه های بابی امین نمایشگاه برگزار کرده بود که من و شما هم همراه بابی رفتیم و بابی با کلی ذوق و شوق تو رو برد پیش شاگرداش که همه شون هم دخترای خیلی شیطونی بودن! ... بابی امین تقریبا از همه ی غرفه های بچه ها یه چیزی خریده بود ولی قشنگ ترین چیزی که گرفتیم یه گلدون بود که به شیوه تراریوم کاشته شده بود ... و اما بگم از گلشیدم .....
22 بهمن 1391

دومین دندون!

بعد از گذشت 7 ماه 18 روز از زیباترین لحظات زندگی سه نفره مون، دومین دندون هم خودشو نشون داااااااااااااااد ... زندگیِ مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنی تو نازگلکم *** 11 بهمن 1391 - دومین دندون (پایین سمت راست) *** ...
11 بهمن 1391

اولین دندون!

گلشید نازنیم دستمو کردم توی دهنت ببینم چی از رو زمین برداشتی و داری می خوری که یه چیز نوک تیز خورد به انگشتم ... آره گلبرگم .... اولین دندونت نوک زده درست در لحظه ای که 7 ماه و 14 روز (بدون ساعت و حتی دقیقه!) از زندگی قشنگت میگذره ... *** 7 بهمن 1391 - ساعت 13:50 ،  اولین دندون (پایین سمت چپ) *** ...
7 بهمن 1391

گذری بر 7 ماهگی گلبرگم

گلشیدم مثل همیشه نوشتن خاطره های قشنگمون با تاخیره و فقط فرصت یادداشت کردن اتفاقای مهم رو دارم. اونم نه توی وبلاگ! توی سررسید! امروز 24 دی 1391 ، امروز نازگلم 7 ماهه شده  .... تحول مهم 7 ماهگیت این بود که چهار دست و پا حرکت می کنی و در کسری از ثانیه، تمام وسایلی که دستت بهش برسه، به چنگ میاری و فوری به دهن می بری و بعدش خیس و آب کشیده بیرون میان این وسایل بیچاره!   انقدر دوست داشتنی و شیرین شدی که حسابی از همه دلبری می کنی... این روزا با یه عروسک توی بغل می خوابی ... خیلی ناز و دوست داشتنی ... مثل فرشته هاااااااا ... وقتی که خوابت میگیره و عروسکت رو محکم به خودت می...
24 دی 1391

گلشید در تبلیغات آتلیه!

  توی عکس بالا تبلیغ آتلیه فوتو زویا دیده میشه که توی نی نی سایت گذاشته شده .... و خانم زویا توکلی برای جلب توجه بیشتر در تبلیغش از عکس گلشیدِ من استفاده کرده ...... ...
4 دی 1391