ادامه ی پست قبلی (دَس دَسی کردن)
نازگل مامان انقده شیطونی کرد و با کفِ دستش روی کیبورد کوبید که مامان حواسش پرت شد و پست قبلی رو نصفه نیمه تایید کرد و فرستاد روی آنتن!
(از اون غلطای املایی و انشایی که توی نوشته م هست و این که کیبورد رو له و لورده کردی و انگلیسی شد و هر کاری کردم دیگه فارسی نشد، چشم پوشی میکنم!)
داشتم می گفتم بهارکم
که، یه دونه از گوشواره هارو گوشِت کردیم ولی با جیغای خوشگلی که میکشیدی! ما هم از نفس افتادیم و گوش کردن دومین گوشواره رو گذاشتیم واسه فرداش... فردا عصر که بابی اومد خونه، دست بکار شدیم ولـــــــــــــــــــــــــــــــــی، دیدیم که ای دل غافل! سوراخ پر شده و هر کاری میکنیم گوشواره توی این گوش نازنازی نمیره .............................. این لحظه بود که من و گلی یه دلِ سیر با هم گریه کردیــــم
امروز دوباره رفتیم برای سوراخ کردن گوش و همون ماجرای قبلی
سالِ نوی 1392 با گلشیدی که یه گوشش گوشواره ی حلقه ای داره و اون یکی گوشش گوشواره ی بیخ گوشی با نگین قرمز!
(گوشِتو بیار جلو می خوام یه حرف درِگوشی بهت بگم: بعدا میام و به این پست عکسای خوشکل اضافه می کنم)