شکرگزاری...
خورشید قشنگ زندگیم
بعد از گذشت 9 روز از تولد زیبای تو، بالاخره من یخورده حالم بهتر شده و فرصت کردم تا بیام برات بنویسم... توی این 9 روز لحظات فوق العاده ای رو تجربه کردیم که همراه با لذت ها و سختی های زیادی بوده ...
ولی قبل از گفتن هر چیز، باید سپاسگزار خدای مهربونمون باشیم (من، تو و بابی امین) بخاطر همه ی خوبی ها و مهربونی هایی که در حقمون داشته، بخاطر سالم نگه داشتن من و تو، بخاطر دادن گلشید زیبایی مثل تو، بخاطر اینکه از ابتدای خلقت تو مراقبمون بود و همیشه حضور آرامش بخشش رو کنارمون حس می کردم...
اگه از الان تا آخرین لحظه ی عمرم رو با هر نفسم یه "خداروشکر" بگم، باز هم نمی تونم این همه لطف و بخشندگی خدای مهربون رو سپاسگزار باشم...
خدای مهربونم، خیلی دوستت دارم، امیدوارم لیاقت این همه بخشندگی و این هدیه ی زیبای تو و همسر مهربونم رو داشته باشم و بتونم قدردان باشم...
خدا جونم... هیچ وقت تنهامون نذار...
آمین!