فرشته های ما
از اوایل بارداری، اون موقعی که هنوز نمی دونستم تو اومدی توی دلم، یه حالتای عجیبی داشتم! که یکیش کم شدن خوابم بود؛ یعنی شبا به جای این که ساعت 10 بخوایم تا ساعت 12 خوابم نمی گرفت و صبحا هم قبل از اینکه ساعت زنگ بزنه، ساعت 5 صبح بیدار می شدم و کم کم آماده می شدم برای رفتن سر کار...
تقریبا وسطای بارداری، این حالتم یه خورده بهتر شد تـــــــا الان که تقریبا یک ماهه دوباره بی خواب شدم... خیلی بدتر از قبل...
تقریبا شب تا صبح بیدارم و دم دمای صبح می خوابم (چون هوا سرد شده و پنجره ها رو می بندیم، من دیگه صدای اذان صبح رو هم نمی شنوم)
الان چند شبه که بیداری هام همراه با ترسه... یعنی توهم یه چیزایی رو میزنم که وجود ندارن، یا شاید هم توهم نیست و وجود دارن!!!... نمی دونم!
بابی امین میگه: چرا می ترسی؟ همیشه 4 تا فرشته همراه و مراقب تو و گلشید هستن، 2 تا مال تو و 2 تا هم گلشید که با 2 تا فرشته ی دیگه که یکیش خودتی و یکیش دخترکم میشن 6 تا... پس دیگه جای ترس نداره...
هر شب، قبل از خواب، از خدا می خوام که همونجوری که تا الان مراقبمون بوده و کمکمون کرده، این دو ماه رو یه خورده بیشتر مواظبمون باشه و برگِ گُلمو بهش می سپارم تا برامون سلامت نگهش داره...