گلشیدگلشید، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

عشق نو پای زندگی ما

دغدغه های مادرانه

1391/2/31 15:07
نویسنده : مامی
254 بازدید
اشتراک گذاری

برات گفته بودم که شب ها خواب درست و حسابی ندارم. الان هم تقریبا 1 هفته س که جای شب و روزم کلا با هم عوض شده... یعنی شب ها تا دم دمای صبح (حدود ساعت4 صبح) بیدارم و روزها می خوابم... از وقتی که اینجوری شدم استرسم کمتر و آرامش موقع خوابیدنم بیشتر شده...

بعد از خوابیدن بابی جون، همدم من میشه چت و فیس بوک و وبگردی...

پایه ی ثابت چتم هم اعظم جونه (مهربون ترین زنعموی دنیا) ماچ ... بعضی شبا هم مجید (البته بیشتر شنبه ها و یکشنبه ها که تعطیله، دایی مجید رفته آلمان که دکتراشو بگیره) اونم با چرت و پرت گفتناش شادمون می کنه و میخندونتموندلقک  ... و چند شبی هم هست که میثاق (پسر عموم که ترم آخر دانشگاهشه و توی اهواز در تنهایی به سر می بره) بهمون پیوسته و تمام تلاشش رو هم می کنه که وقت منو پر کنه. میثاق دیشب داشت سعی می کرد که بهم "پوکر" آموزش بده تا بتونم توی سایتی که برام فرستاده بود بازی کنم و خسته بشم و خوابم بگیره قلب

ولی مهم ترین و بیشترین قسمت شب بیداری های منو اعظم مهربون همراهی می کنه... ما در مورد خیلی چیزا با هم حرف میزنیم... مسائل مذهبی و عقیدتی، جامعه، تربیت بچه ها، رفتار پدر و مادر ها، درس و مدرسه، نقد فیلم، کارهایی که در طول روز انجام دادیم، کارایی که قراره فردا انجام بدیم و خیلی چیزای دیگه...

گلشید قشنگم

من دلهره و نگرانی های زیادی در مورد تو و آینده ای که در انتظارمونه دارم... حتی قبل از اینکه تو زندگیتو توی دل من شروع کنی من همیشه نگران آینده ی بچه ای بودم که قراره من و امین وارد این دنیای زیبا و زشت کنیم... و همیشه هم این نگرانی ها توی فکر و ذهنم همراه من بوده، بدون این که به زبون بیارم، ولی الان که با زنعموی مهربون تو خیلی درد و دل میکنم، خیلی از این نگرانی هامو بهش میگم و اونم گوش میده...

ما هم مثل هر پدر و مادر دیگه ای دوست داریم که بهترین ها رو برای تو فراهم کنیم.... هم تمام نیازهاتو برآورده کنیم و هم آرامشی رو که توی خونه و جامعه نیاز داری بهت بدیم...

واقعا سخته... هر چقدر که جلوتر میریم و بیشتر درباره ش حرف میزنیم، ترس و وحشت من بیشتر میشه...

از ابتدای بارداریم تا الان لحظه به لحظه با مطالعه کتاب و مقاله های مختلف و سرچ توی اینترنت، تمام مراحل رشدت رو دنبال کردم... از لحظه ای فقط یک قلب تپنده بودی، وقتی که دست و پاهای قشنگت شروع کرد به جوونه زدن، وقتی که چشم و گوش ت شکل گرفت، وقتی که صداهارو میشنیدی، وقتی که به نور واکنش نشون میدادی ... تا الان که 8 ماه و 1 هفته و 1 روز از شروع زندگی تو میگذره و کمتر از یک ماه دیگه با به دنیا اومدنت زندگیمون رو روشنتر می کنی...

وقتی که به آینده فکر میکنم و این که آیا من اون توانایی رو دارم که بتونم هم مادر و هم دوست خوبی برای تو باشم؟ آیا می تونم اونجوری که باید راه درست و اشتباه رو بهت نشون بدم؟ آیا من می تونم همون آدم قابل اعتماد تو باشم که همه ی نگرانی ها و دلهره هاتو بهم بگی؟ آیا می تونم خوب و بد رو درست بهت آموزش بدم؟ آیا می تونم برای موفقیت تحصیلیت همیار خوبی باشم؟ آیا می تونم صبور باشم؟ در حین عصبانیت، مهربون باشم؟ در حین داشتن غصه، شاد باشم؟.... و هزار هــــــــــــــــزار دلهره ی دیگه...

بعضی وقتا انقدر به خیلی چیزا فکر می کنم که خودم رو ناتوان می بینم ... ولی بعدش پناه می برم به خدای مهربونم... ازش می خوام که همه ی این توانایی ها رو بهم بده... ازش می خوام که وقتی لیاقت داشتن گلی مثل تو رو بهم داده، توانایی بودن یک مادر و دوست خوب رو هم بهم بده... تا خدا نکرده احساس درماندگی نکنم... و می دونم که اون همیشه همراه من و تو و امینِ مهربونم هست و هیچ وقت هم تنهامون نمیذاره و خودش همیشه بهترین راه رو جلومون میذاره، فقط کافیه که ما کمی چشم و دلمون رو بهتر باز کنیم تا اون نور مهربونیش رو ببینیم...

خدای مهربونم... گلبرگ قشنگ زندگیمونو (این هدیه ی پر از عشقت رو که به ما دادی) به تو میسپاریم... مراقبش باش...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

الهام
31 اردیبهشت 91 14:02
سلام به شما و ني ني قشنگتون. من هم براي شما و ني ني قشنگتون آرزوي بهترينها مي كنم.
مامان سارا
31 اردیبهشت 91 14:33
سلام خوبین نی نی گلتون کی به دنیا میاد.نی نی من اگر خدا بخواد 23 خرداد به دنیا میاد ومنم مثل شما منتظرم.ایشالا نی نیا سالم به دنیا بیانبا اجازه من لینکتون میکنم.اگر دوست داشتین منم لینک کنید
مامی ِ گلشید
31 اردیبهشت 91 15:04
مامان سارای عزیز... مرسی که بهم سر زدی... آدرس وبلاگتون رو ظاهرا اشتباه نوشتید و باز نمیشه... اگه بازم اومدی این ورا درستش کن که من هم بتونم لینک کنم شمارو...
مامان ریحانه
1 خرداد 91 1:45
ممنون نجمه جان از لطف همیشگیت که در مورد من داری. ایشالا خدا همه این توانایی ها رو بهت میده. این توانایی ها بیخودی سراغ آدم نمیان. باید یه نفر بخواد ، که مسلما خواستن توانستن است..... تا یه نفر نگرانی ودلهره ش چیزی نباشه اون چیز رو نمیتونه بدست بیاره. ایشالا همیشه همیشه موفق باشی در همه مراحل زندگیت به خصوص در تربیت خانم گل(گلشید جونی)


ما دیشب یه قرار خوبی باهم گذاشتیم... درسته؟
و باید به عهدمون وفادار بمونیم
مامان روشا
1 خرداد 91 9:46
مبارک باشه عزیزم تا 2 ماه دیگه زندگیت به طرز باورنکردنی عوض میشه پراز احساس های متناقض و بدون که فقط عشق هست که در آخر می مونه قدر ثانیه هاتو بدون بچه ها زود بزرگ میشن
مامان امیرعلی
3 خرداد 91 14:55
عزیزم من مطمئنم تو بهترین مهربان ترین عاشق ترین مامان دنیا خواهی شد و گلشید به خاطر داشتن تو به خودش افتخار می کنه.
مامان علی شیرین عسل
4 خرداد 91 16:34
سلام انشالله دخملتون به سلامتی به دنیا بیاد دوران بارداری هم لحظه های قشنگیه خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم ادرستون رو هم بنویسید ممنون
نادیا
9 خرداد 91 10:24
کاشکی منم وقت داشتم و اینقدر خسته نبودم می یومدم با تو و اعظم جون چت می کردم و کلی چیزا یاد می گرفتم ولی حیف که از زور خستگی تا امیرعلی می خوابه منم لالا می کنم یاد اون روزا تو شرکت بخیر که کلی با هم چت می کردیم


واااااااااااای خداااا...
اره.... کاشکی می شد تو هم بیای... ما هم خیلی چیزا از تو یاد میگریم اگه باشی... همونطوری که قبلا همیشه منو با نکته های خوبت همراهی میکردی...
راست میگی، یاد اون روزا بخیر... چه دورانی داشتیم....
مامان سارا
9 خرداد 91 18:42
سلام عزیزم خوبی؟؟؟؟نی نی گلت خوبه عزیزم.ادرس رو براتون میذارمhttp://dokhmalkhanom.niniweblog.com/
مامان سارا
9 خرداد 91 18:44
راستی مطلبای جدید برای گل دخملتون بنویسید تا براش همیشه یادگاری بمونه ما هم بخونیم و از تجربیات شما استفاده کنیم
nadia
10 خرداد 91 11:36
ایشالله نی نی تو هم به دنیا بیاد یه کم که بزرگ بشه مثلا 3، 4 ماهه اونوقت می تونیم کلی با هم باشیم کلی خوش می گذره