در انتظار یه فرشته ی کوچولو
کمتر از دو ماه دیگه تحول بزرگی توی زندگی دو نفره مون ایجاد میشه! با ورود فرشته ی قشنگمون عشق دو نفره مون تبدیل میشه به یه عشق سه نفره که برخلاف تصور بعضی ها که میگن با ورود بچه به زندگی محبتا بین زن و شوهر تقسیم میشه، ولی به نظر من برای هرکدوممون این عشق دو برابر میشه و زندگیمون یه نقطه ی مشترک دیگه پیدا میکنه؛ یه نقطه ی مشترک دیگه به بزرگی یه عشق دیگه...
امروز دقیقا 7 ماه از انتظار من و امین برای دیدنت میگذره. هر روز که میگذره هیجانمون برای ورودت به زندگی دونفره مون بیشتر و بیشتر میشه. هر شب دوتایی کلی باهات حرف میزنیم، می دونم که صدامونو می شنوی، شاید بعدا چیز زیادی یادت نباشه ولی کلی برات شعر می خونیم و ماجراهای زیادی رو برات تعریف می کنیم. کلی قربون صدقه ت می ریم و هر شب قبل از اینکه بخوابی امین جون کلی بوس ت میکنه (و من هم کلی حسودیم میشه که چرا من نمی تونم ببوسمت، منم بوسامو نگه داشتم واسه وقتی که به دنیا اومدی، همه رو جبران می کنم...)
خیلی وقته که دوست داشتم برات بنویسم. یعنی هم برای تو و هم خاطره های این دوره رو برای خودم. ولی خب فرصت نمی شد. تا الان که دیگه سر کار نمی رم توی خونه هستم وقتم آزاد شده و وقت بیشتری رو با تو میگذرونم.
سر کار رفتنم از الان به بعد برای تو و خودم خطرناک می شد. هم آلودگی زیاد تهران و امواج مضر موبایل و اینترنت و مترو و... و خستگی زیاد کار و طولانی بودن مسیر خونه تا شرکت (روزانه 4 ساعت رفت و آمد!) و هم بیشتر شدن کمر درد و پا درد من و ...... باعث شد که من و امین تصمیم بگیریم که بهتره بمونم خونه. هم برای من و تو بهتره و هم امین جون خیالش راحت تره که اینجوری به گل دخملش بیشتر خوش میگذره...