بدترین روز
امروز
5 آبان 91
عید قربان
رفت
پیش خدا
می دونم که خدای مهربون، بهترین های بهشت رو در اختیارش میذاره
نگاش رو برومه
صدای خنده ش تو گوشمه
گرمای دستشو حس میکنم
باورم نمیشه که دیگه نمی تونم ببینمش و همه ی اینا خاطره شده
تصور صدای گریه ی اون دو تا فرشته ی کوچولوش دیوونه م می کنه ...
خدا جونم
خدای مهربونم
هیچ وقت تنهاشون نذار
همه جا مراقبشون باش
نذار نبودن مادر اذیتشون کنه
بهشون صبر بده ... خیلی زیاااااااااااااااااااااااااااااااااد ... انقدر زیاد که از لبریز شدنش بقیه هم آروم بشن
خدا جون
فقط تو رو داریم ... هیچ وقت تنهامون نذار